اگر ما معادله قیافه و شکل هندسی یک گل رو ببینیم هیچ وقت آنقدری از دیدن این معادله خوشحال نمی شیم که یک نفر این گل را به ما بده دلیلش این هست که درک متغیر ها و پارامترهای معادله هندسی یک گل برای ما ها راحت نیست و یک متخصص ریاضی یا هندسه میتونه این درک و هنر شناخت معادله رو داشته باشه و افراد معمولی معمولاً در این سطح نیستند که از این معادله لذت ببرند. افراد معمولی بیشتر از دنیای فیزیکی و مشاهده پذیر گل لذت میبرند و شاید بخشهایی از مردم هم در بخش اشراقی و شهودی از گل لذت ببرند و اون رو نماد یک رفتار عاشقانه یا دوستانه تلقی بکنند حالا بیاید خودتون رو در درون ساختار مغز قرار بدید.
مغز انسان دارای سه بخش مختلف فعالیت است بخشی از مغز در حال مدیریت فعالیتهای فیزیکی بدن است مثل اندازه گیری تپش قلب حرکت غذا جریان گردش خون و تنفس. اگر شما را پشه یا زنبوری نیش بزنه تپش قلب پیدا میکنید یا نفستون به حبس میافته و ممکنه این فعالیت ها توسط مغز مدیریت نشه و مغز نتونه به آنها پاسخ بده و پاسخهای خطرناکی ایجاد بشه. یک سطح بالاتر از این مقدار وجود داره که علاوه بر مدیریت این رفتارهای فیزیکی در بدن کار انجام پردازش خاطرات و تجربه های ذهنی ما را در طول عمرمون بر عهده دارد. این بخش کارش این هست که اگر برای یکی از لحظه های عمر ما اتفاقی افتاد این حادثه رو با یکی از تجربههای قبلی ذهن تطبیق میده و راه حل های مشابه اون رو پیشنهاد میده مثلاً اگر گلی رو دیدیدکه بدبو هست به شما پیام میده قبلاً کسی گل بدبو رو بو کرده و حالش بد شده بهتره شما هم این گل رو بو نکنید و قبول نکنید. سعی کنید از این گل دوری کنید. این یک تجربه است که با کمک این بخش اطلاعات مغز تفسیر و تبیین می شه . بخش بالاتری در مغز وجود دارد که بخش سوم هم هست و این بخش به نام بخش فراشناخت تعریف میشه در بخش فراشناخت ما یاد می گیریم که چگونه یاد بگیریم ما یاد می گیریم که چگونه بشناسیم ما یاد می گیریم که چگونه تعریف کنیم ما یاد می گیریم که چگونه تبیین کنیم ما یاد می گیریم که چگونه آگاه باشیم ما یاد می گیریم که چگونه دنیا را تفسیر کنیم این بخش در حقیقت فرمانده یا امپراطور مغز انسان در همه افراد در دوران کودکی فعال طرح ولی به تدریج با آموزشهای مدارس سرکوب و خاموش میشه به همین دلیل دانشمندان معتقد هستند که بهترین ساینتیست های جهان همان کودکان ۳ تا ۵ ساله هستند که بدون پیش فرض ها جهان موجود رو آزمایش و فرضیه سازی می کنند.
نظام تربیتی آموزش علوم در جهان بر اساس دو دنیای لمسی و لوجیکال است . بخش شهودی درک دنیا نیاز به اموزش های خاص مثل هنر شعر موسیقی و فلسفه و زیبایی شناسی دارد….
بخش های مدیریت بدن و خاطرات و تجربیات هم در مدارس و دانشگاهها تدریس می شوند.ولی بخش فراشناخت معمولا به ندرت توسط اموزش های رسمی ارایه می شود…
کسی به شما یاد نمی دهد که چگونه خودتان زبان سرخپوستی یاد بگیرید یا طرز پختن املت را اولین بار بدون دیدن از کسی انجام دهید..خودتان باید کشف کنید و تجربه کنید…
این همان حس گنگ و غریبانه ای است که وقتی نرم افزاری را بلد نیستیم مثل یک کودک می شویم..ممکن است یک متخصص باشیم ولی راه نصب و اجرای یک اپلیکیشن را دفعه اول بلد نباشیم…
افراد بسیار کمی در جامعه وجود دارند که حوزه فراشناخت را می دانند و بلدند چطور به خودشان یاد بدهند….
افراد بسیار کمی هم در جامعه وجود دارند که بتوانند از فاز شهودی ذهن خودشان استفاده کنند…
آیا می توانید فی البداهه شعری در مورد یک گل زیبا از دست معشوق بسرایید؟…احتمالا نه…
چون نه کسی به شما آموزش داده است و نه خودتان بلدید که به خودتان یاد بدهید چگونه شعری در این موضوع بسرایید…
متوجه شدید!!!…
خودبخود بخش زیادی از درک شما تقلیدی است!!!
شما فقط تکرار تجربیات قبلی خود یا دیگران را می توانید یاد بگیرید و تکرار کنید…قرنها فیزیک و نجوم و زمین شناسی و …هنر را به شما می توان آموزش داد تا شما یاد بگیرید و ارایه کنید…
تازه بعد از همه اینها شما حداکثر تکراری بر تکرارها خواهید داشت…
به ندرت داوینچی و میکل آنژ و دکارت توسط خودش اختراع می شود…
به ندرت انیشتین و بوهر و گالیله توسط خودش اختراع می شود..
اکثرا تکرار همان اموزش هاست زیرا ذهن بسته می شود…جوابهای موجود ما را قانع می کند که راههای جدید را نرویم…وقتمان تلف می شود!!!
اما افرادی در جهان حضور دارند که هم حس اشراق قوی دارند و هم بلد هستند خودشان را آموزش دهند…این افراد در هر حوزه ای که وارد شوند تحولات بزرگ و اساسی می توانند در آگاهی و بینش بشریت تولید کنند…